آن روي به جز قمر که آرايد

شاعر : عطار

وان لعل به جز شکر که فرسايدآن روي به جز قمر که آرايد
چون روي ز زير پرده بنمايدبس جان که ز پرده در جهان افتد
رويي دارد چنان که مي‌بايددر زيبايي و عالم افروزي
مي‌گردد و پشت دست مي‌خايدخورشيد چو روي او همي بيند
خطي که هزار فتنه مي‌زايدامروز قيامتي است از خطش
مشاطه‌ي حسن مي‌بيارايدگويي ز بنفشه گلستانش را
جان منتظر است تا چه فرمايدآورد خطي و دل ببرد از من
جز خون جگر مرا چه بگشايدزين بيع و شري که خط او دارد
ديري است که بوي مشک مي‌آيدالحق ز معاملان خط او
شک نيست که دوستي بيفزايدزين گونه که خط او درآبم زد
چه سود چو جان او نياسايدعطار اگر چنين کند سودا